گزارشی دیگر از ملاقات با مادر بزرگ آرژانتینی
رزا خانم از مادر بزرگهای میدان مایو آرژانتینی در
نمایشگاه "امید نام من است"
من هم مثل بسیاری از شما در باره مادران میدان مایو آرژانتین
مطالبی خوانده و بشدت تحت تاثیر آنها قرار گرفته بودم. فکر می کنم علت این همه
علاقه و کنجکاوی ما به خاطر نکته مشترکمان، کشتههامان و حضور مادران خاوران باشد.
سالها پیش- فکر کنم سال ٩٧ بود که در
کتابی به نوشته نسبتا جامعی در معرفی آنها برخوردم و آن را برای مجله آرش ترجمه
کردم با این آرزو که روزی مادران ما هم به خواستشان، دادخواهی، برسند.
همیشه دلم می خواست یکی از این مادران شجاع آرژانتینی را می
دیدم. آنها حرکت خود را از همان زمانی که دیکتاتورها بر سر کار بودند، شروع کردند.
(در هفت سال حکومت نظامیان -١٩٧٦ تا ١٩٨٣- حدود ٣٠٠٠٠ انسان ناپدید شده و کشته شدند.)
بالاخره این فرصت روز ٢٣ آگوست پیش آمد آن هم در سالن آنا فرانک در کنار نمایشگاه "امید نام
من است". خانم رزا رزینبلیت نایب رئیس گروه مادربزرگهای میدان مایو از بوئنوس
آیرس آمده بود تا از فعالیتهای این مادربزرگها برای یافتن نوه های گم شده شان بگوید.
از پیش شنیده بودم که این خانم ٩١ سال سن دارد و این احتمال را می دادم که حضور او سمبلیک باشد و شاید کس
دیگری به جای اوصحبت کند. ولی وقتی خانم رزینبلیت با حضور ذهن و صدای پرصلابت خود
صحبت را شروع کرد، دانستم که چقدر پیش فرضم نادرست بودهاست. او صحبتش را با ادی احترام
صمیمانه به آنا فرانک آغاز کرد. (حساب کردم اگر آنا فرانک زنده بود، حالا یک زن ٨٤ ساله می بود.)
خلاصه ای از صحبتهای خانم رزا رزینبلیت را اینجا نقل می کنم:
"وقتی نظامیان در سال ١٩٧٦ کودتا کردند، هر صدای مخالفی را خفه کردند و مخالفان را ناپدید کردند حتی
کودکان آنها را. ما ابتدا فکر می کردیم فرزندان مان دستگیر شده و در زندان هستند و
خواستار آن بودیم که خبری از بچههان به ما بدهند. هر هفته جلوی ساختمان دولتی در
میدان مایو جمع می شدیم و از حکومتیها می خواستیم که ما را بپذیرند و پاسخی
بدهند. آنها هیچ وقت ما را نپذیرفتند. در بین ما مادرانی بودند که دختران ناپدیدشدهشان
باردار بودند. دختر من هم هشت ماهه حامله بود. (از نقل سرگذشت شخصی خودم صرف نظر
می کنم.) ما می خواستیم نوه هامان را به ما پس بدهند.
اصلا نمی دانستیم در این مواقع چه می شود کرد. در آن زمان
هیچ تجربه ای از این نوع وجود نداشت. ما همه چیز را از نو شروع کردیم و تلاش مان
این بود که خودمان را سازمان بدهیم و ببینیم که چه کار می توانیم بکنیم. آستین ها
را بالا زدیم. هر کسی از بین مان هر کاری از دستش برمیآمد، داوطلب برای انجام آن
می شد. یکی آشپزی می کرد، یکی مهارتش نامه نگاری بود، یکی بیان خوبی داشت و...
کار را شروع کردیم و به زودی صدای ما از مرزها بیرون رفت و
این در حالی بود که رسانههای آرژانتینی هیچ چیزی در باره ما نمی نوشتند.
ما مادربزرگها دنبال راهی برای اثبات هویت نوه هامان بودیم.
آن وقتها فقط روش تست خون از پدر برای اثبات فرزندی مرسوم بود. که راه حل ما نبود.
بچه های ما، پدر و مادر نوههامان، ناپدید شده بودند. بعد از سقوط دیکتاتوری، رئیس
جمهور منتخب قانونی گذراند که به ما امکان می داد که نوههامان را پیدا کنیم.
محققان علم ژنتیک ما را راهنمائی کردند که خود ما تست خون بدهیم. در عین حال
کارهای پیگیری قانونی را هم پیش می بردیم. آسان نبود ولی موفقیت داشتیم.
به کنگرههای زیادی دعوت شدیم. در یکی از این کنگره ها در
مکزیک با روش DNA
آشنا شدیم که کمک بزرگی بود.
حالا ٣٤ سال
است که کارمان را ادامه می دهیم. ١٦١ مورد از کودکان ربوده
شده را پیدا کردهایم. (کودکان ربوده شده را حدود ٣٠٠ تا ٤٠٠ تخمین می زنیم) بعضی ها از بچه ها از دادن آزمایش
خودداری کرده و می کنند. ما کسی را مجبور نمی کنیم ولی در ضمن این را حق خود می دانیم که بدانیم چه بر سر بچه های
فرزندان ناپدید شده ما آمده است و حق این بچه ها هم هست که بدانند پدر و مادر
واقعی شان چه کسی بوده است.
کودک ربائی به دو شکل بود.
بعضی از آنها را به خانواده هائی که درلیست فرزند بودند، داده بودند و آنها بچه را
آداپت کرده بودند. مورد دوم که معنای واقعی آدم ربائی است، با جعل کامل مدارک تولد
صورت گرفته بود و کسانی که این کار را کرده بودند از نظامیها ها یا از نزدیکان
آنها بودند.
یکی از اقدامات ما که با کار
داوطلبانه دیگران پیش میرود، ایجاد و نگهداری آرشیوی است که در آن سرگذشتهای
خانوادگی ناپدیدشدگان ثبت می شود و هر کسی با مراجعه به این آرشیو می تواند در
یافتن آشنای ناپدید شده خود راهنمائی شود."
در این هنگام رزا خانم به دختر
جوانی در بین حضار اشاره کرد و او را نوه خود معرفی کرد و گفت که او این آرشیو را
سازمان دهی می کند. این دختر محجوب، که از اینکه یکباره نگاه ها متوجه او شده بود،
دستپاچه به نظر می رسید، موقع دستگیری پدر و مادرش یک ساله و نیم سن داشته و با
مادربزرگش بزرگ شده است. برادر نوزاد او را ربوده و به خانواده دیگری داده بودند
که بعدها به همت و تلاش مادربزرگش و دیگر مادران آرژانتینی هویت خود را یافتهاست.
پس از پایان برنامه مریم حکمت
شعار از حامیان مادران لاله در فرانکفورت ضمن معرفی حرکت مادران خاوران و مادران
پارک لاله، لوح تقدیری که با شعری از ژیلا مکوندی به زبان فارسی و با ترجمه
اسپانیائی مزین بود، از طرف مادران لاله به همراه دسته گلی تقدیم خانم رزا رزینبلیت
کرد. از مادران پارک لاله خدیجه مقدم از کلن و جمیله از اسلو برای این برنامه آمده
بودند.
http://www.mpliran.com/2012/08/blog-post_29.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر