۱۳۸۹ تیر ۸, سه‌شنبه

تیر 89

مادران عزادار همچنان پیگیر و پایدار، بر خواسته های به حق خود پای می فشارند!

از آغاز جنبش اعتراضی مردم ایران که ابتدا به خاطر اعتراض به نتیجه انتخابات مهندسی شده خرداد سال ۱۳۸۸ شکل گرفت سالی گذشت. سالی که خیابان‌های ایران انسان‌های آزادی خواهی را که خواهان پاسخ گویی مسئولان به تقلب آشکار انتخاباتی در قالب جنبشی مدنی بودند، پذیرا شدند.حکومت اما اعتراض قانونی مردم را پاسخی جز شکنجه و گلوله و کشتار در زندانهایش و در خیابانها نداشت و نداد.به بند کشیدنها و کشتارها بار دیگر مادرهای بسیاری را به سوگ دلبندانشان نشاند و بسیاری را برای آگاهی از وضعیت فرزندهایشان جلوی زندان‌ها و دادگاه‌ها کشاند.مادران داغدار و خانواده زندانیان سیاسی در اعتراض به سرکوب،زندان،شکنجه،کشتار و همین‌طور به نشان دادخواهی فرزندهای کشته شده‌شان سیاه پوشیدند و خواهان محاکمه و مجازات عاملین و آمرین جنایت های صورت گرفته در زندان ها و خیابان ها شدند.

مادران عزادار طی فراخوانی در ۴ تیرماه سال ۸۸ اعلام کردند که در یک حرکت نمادین، هر شنبه ساعت ۷ تا ۸ بعدازظهر در میدان آب نمای پارک لاله و پارکهای دیگر تهران گردهم می آیند و با در دست گرفتن عکس فرزندان خود، شمع روشن می‌کنند و صدای اعتراضشان را به گوش مردم دنیا خواهند رساند و تا رسیدن به خواسته هایشان دست از مبارزه برنخواهند داشت.پس از انتشار این فراخوان گروه‌های حامی مادران عزادار در شهرهای مختلف ایران و جهان شکل گرفت و آن‌ها نیز هر هفته همراه با مادران عزادار ایران تجمعات اعتراضی برگزار کردند.

آغاز حرکت اعتراضی مادران عزادار ششم تیرماه ۱۳۸۸ بود.از آن روز تعداد بسیاری از مادران و حامیان‌شان(قریب به ۹۰ نفر)، در نوبت های مختلف مورد حمله و یورش نیروهای امنیتی قرار گرفتند و دستگیر شدند و در تمام این مدت خود و خانواده‌هایشان مورد تهدید،اذیت و آزار ،احضار و ضرب و شتم نیروهای سرکوبگر قرار گرفتند.مادران اما روز به روز همبستگی‌شان بیشتر شد و مصمم به اشکال مختلف مبارزه مدنی، از تجمع جلوی زندان اوین و دادگاههای انقلاب،تجمع در سایر پارک‌ها گرفته تا همراهی با اعتصاب غذای زندانیان و شرکت در مراسم یادبود کشته شدگان، دیدار و همدردی با خانواده‌های جان‌باختگان در تهران و شهرستان‌ها و اعتراض و مخالفت با اعدام هم چنان برخواسته‌های خود پای فشردند.

این حرکت اعتراضی، به شکلی گسترده مورد حمایت بسیاری از گروه های سیاسی و اجتماعی در سراسر دنیا نیز قرار گرفت که از آن جمله می‌توان به حمایت مادران سیاه‌پوش کوبا ومادران میدان مایا/ آرژانتین و همین طور برخیشخصیت های حقوق بشری و صلح خواه ایرانی و بین المللی ، فعالان جنبش زنان، جنبش دانشجویی،هنرمندان سینما ، تاتر ، شاعران و نویسندگان اشاره کرد.

تهدید، ارعاب، دستگیری و زندان نه تنها مانع حرکت اعتراضی مادران نشد، بلکه خواسته هایشان را عمق بخشید تا برای جلوگیری از تکرار تاریخ، تابوهای گذشته را شکستند، خط کشی ها را کنار زدند و همراه با خانواده زندانیان سیاسی و جان باختگان کنونی و گذشته، خواستار:

۱- محاکمه علنی و مجازات آمرین و عاملین جنایات سی و یک سال گذشته، ۲- آزادی تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی، ۳- محکوم کردن مجازات اعدام و پایان دادن به احکام اعدام شدند.

امروز پس از یک سال اگر چه مادران عزادار رخت عزا از تن در آورند، ولی از پای نخواهند نشست و با قامتی استوار، پیگیر و پایدار و تا جان در بدن دارند، مادران دادخواهی هستندکه برای رسیدن به خواسته های خود مبارزه خواهند کرد.

مادران عزادار ششم تیرماه سال ۱۳۸۹


کميته گزارشگران حقوق بشر

۱۳۸۹ تیر ۷, دوشنبه

گردهمایی حامیان مادران در روز شنبه 26.06.2010




در این هفته مانند هر هفته به رهگذران در مورد اتفاقات ناگوار در ایران اطلاع رسانی کردیم و از شنکنجه و اعدام هموطنانمان سخن گفتیم.
و همینطور امضاهای فراوان علیه اعدام و شکنجه و برای آزادی زندانیان سیاسی جمع کردیم که به سازمان عفو بین اللمل فرستاده میشود.

۱۳۸۹ تیر ۲, چهارشنبه

گردهمایی حامیان مادران در فرانکفورت به مناسبت سالگرد خرداد 19.06.2010







در گردهمایی این هفته 19.06.2010 ما به مناسبت سالگرد خیزش مردم ابران در خرداد برنامه ویژه و گسترده تری داشتیم. این برنامه مصادف با شب سالگرد قتل ندا و چهلم پنج عزیز اعدام شده بود که ما یادشان را با گذاشتن گل و عکس گرامی داشتیم.

در این برنامه خانم اولی نیسن از حزب سوسیال دمکراتهای آلمان سخنرانی کرد. وهمچنین شعر خوانی و نمایش فیلم وعکس از وقایع ایران.
ما در بیانیه خود خواهان رسیدگی به قتلها و مجازات قاتلان، توقف اعدامها وهمچنین آزادی بی قید وشرط و هر چه سریعتر زندانیان سیاسی و عقیدتی شدیم. به امید پیروزی


۱۳۸۹ خرداد ۲۴, دوشنبه

حمله به خانه سهراب اعرابی: مادران شهدای ۲۵ خرداد فردا پنج تا هفت در بهشت زهرا



تنها یک شب پیش از آنکه به خانه علما در قم حمله شود به خانه سهراب اعرابی هم حمله شد و ما از یکی چه دیر باخبر می شویم و چه کم خبررسانی می کنیم. با پروین فهیمی حرف زدم صدایش آنقدر خشمگین و دل آزرده بود که تمام خانه ام هنوز پر از فریادهای مادر سهراب است، یک نفس فریاد می کشید؛ هجوم وحشیانه کسانی که چند شمع روشن و چند شاخه گل همسایه ها بر درگاه خانه سهراب را تاب نیاوردند و مثل مغول ها و شعبان بی مخ ها خانه خرابی می کنند. فردا سالگرد راهپیمایی بزرگ بیست و پنج خرداد، حماسه خس و خاشاک است و خشم مادرانی که می خواهند تنها به بهشت زهرا بروند

خانواده های سه شهید ۲۵ خرداد: فردا به بهشت زهرا می رویم

جرس. مسیح علی نژاد: خانواده شهید سهراب اعرابی، محرم چگینی و علی حسن پور، سه تن از خانواده های شهدای بیست و پنج خرداد در گفتگو با جرس اعلام کردند: علی رغم تمامی تهدید ها و فشارها، فردا به مناسبت سالگرد این شهدا به بهشت زهرا خواهند رفت تا در کنار عزیزان خود، یاد از دست رفتگان راهپیمایی مسالمت آمیز سال گذشته را گرامی بدارند.

مادر سهراب اعرابی، یکی از کشته شدگان راهپیمایی ۲۵ خرداد، خبر از حمله خشونت آمیز برخی از نیروها به منزل شخصی خود می دهد و ضمن اعتراض شدید خود به عدم تامین امنیت خانواده شهدا توسط دولت جمهوری اسلامی، می گوید: باید اعلام کنند اینها چه کسانی هستند که همسایه و اهالی شهرکی که سهراب متعلق به آن است را آزار می دهند و با حمله وحشیانه ای که تنها از مغول ها و شعبان بی مخ ها بر می آمد، به منزل شخصی مان یورش برده اند و دو تا شمعی که همسایه ها برای سالگرد سهراب روشن کرده بودند را با خشونت خاموش کرده اند. برای همین از همین جا اعلام می کنم، من تامین امنیت جانی ندارم و اگر فردا اتفاقی برای من افتاد مسوول مستقیم آن را جمهوری اسلامی می دانم.

علی چگینی برادر محرم چگینی یکی دیگر از کشته شدگان راهپیمایی بیست و پنج خرداد به جرس می گوید: فردا ساعت پنج تا هفت عصر مراسم یادبود برادرم در بهشت زهرا برگزار می شود و تا کنون نیز بسیاری دیگر از خانواده های شهدا اعلام کرده اند همزمان به بهشت زهرا خواهند رفت. دانشجویان و مردم معمولی زیادی با ما تماس گرفته اند و ما هم به آنها گفته ایم که حضور آنها در مراسم سالگرد برادرم از دیدگاه خانواده هیچ اشکالی ندارد، اما در مورد برخوردهای امنیتی ما هیچ اطلاعی نداریم.
لادن مصطفایی، همسر شهید علی حسن پور نیز به جرس می گوید: این حق ماست تا برای سالگرد کسانی که بیگناه و تنها برای یک اعتراض در راهپیمایی بیست و پنج خرداد کشته شده اند، به بهشت زهرا برویم و به عزیزان مان بگوییم که دل مان با آنهاست ، واقعیت این است که همه می خواهند روزی که فرزندان و همسران و یا هر عضوی از خانواده شان به شهادت رسید، حداقل با امنیت کامل بر سر مزار آنها بروند چون می دانیم جرم کسانی که کشته شدند، فقط اعتراض بود که متاسفانه با گلوله جواب شان را دادند.
در آستانه سالگرد انتخابات ریاست جمهوری ایران، برخی از کسانی که اعضای خانواده آنها در راهپیمایی اعتراضی علیه انتخابات در خیابان کشته شدند، تهدید به سکوت و برخی دیگر با تماس های تلفنی خبرگزاری متعلق به سپاه جمهوری اسلامی ایران، فارس ترغیب به مصاحبه علیه جنبش سبز و برخی دیگر نیز با تلاش های صدا و سیما برای تهیه اعترافاتی علی سران جنبش مواجه شده اند.
در این، میان برخی از خانواده های کشته شدگانی که تن به مصاحبه با صدا و سیمای جمهوری اسلامی و خبرگزاری فارس نداده اند اعلام کرده اند، در صورتی که تهدیدات علیه خانواده های کسانی که در راهپیمایی های اعتراضی علیه انتخابات ریاست جمهوری کشته شده اند، ادامه یابد، هرگونه اتفاقی که برای این خانواده ها رخ دهد مسوولیت مستقیم آن با جمهوری اسلامی خواهد بود.
پروین فهیمی، مادر شهید سهراب اعرابی که با توجه به فشارها و کنترل های امنیتی وارد شده به خانواده خود، بسیار متاثر و آزرده بود، با صدایی که هم فریاد می زد و هم با بغض همراه بود در خصوص حمله خشونت آمیز ماموران به منزل شخصی خود، مراسم راهپیمایی ۲۵ خرداد سال گذشته و عدم دلایل خود برای نامه به محمود احمدی نژاد و مسایل دیگر جزییات جدیدی را مطرح کرد که متن کامل این گفتگو در پی می آید:

خانم فهیمی! فردا سالگرد کشته شدن سهراب و شهدای دیگر در خیابان های تهران است، دلم می خواهد خیلی صریح از شما بپرسیم آیا از بیاینه آقایان موسوی و کروبی که مردم را از آمدن به خیابان منع کردند، دلگیر نشدید وقتی دیدید که قرار نیست مردم بعد از کشته شدن فرزندان شما به خیابان بیایند و در دفاع از حق هموطنان از دست رفته خود، همانند خرداد سال ۸۸ راهپیمایی برگزار کنند؟


راستش را اگر بخواهید بدانید، نه. خیلی هم خوشحال شدم، وقتی بیانیه را دیدم. اینهایی که من دیده ام به هیچ جوانی رحم نمی کنند، جوان کشی برایشان راحت است. اگر باز مردم به خیابان می آمدند به راحتی می کشتند، چرا باید خون جوانان ما را بریزند و بعد هم وقتی پاسخگو نبودند خود جنبش سبز را متهم به ریختن این خون ها کنند. اگر به هر جوانی در خرداد امسال آسیب می رسید انگار سهراب مرا دوباره می کشتند. مردم وقتی بیرون مرا می بینند، محبت شان را نشان می دهند، همبستگی و همدلی هایشان را نشان می دهند و برای مراسم سالگرد امسال نیز بارها به منزل ما آمده اند و گفته اند که می خواهند همراه ما به بهشت زهرا بیایند ولی من نمی خواهم به مردم هیچ آسیبی برسد. اینها بی رحمانه به همسایه های ما به جوان های شهرکی که سهراب متعلق به این شهرک است حمله می کنند و جوانان را می برند. چرا باید جوانان این کشور که فقط اعتراض دارند اسیر دست دولتی شوند که دروغ می گوید؟

کی و چگونه حمله کرده اند؟


تازگی ندارد، در مراسم چهارشنبه سوری آمدند ریختند در شهرک و جوان ها را بردند فقط برای اینکه چند شاخه گل جلوی خانه ما می گذارند، مردم را تهدید می کنند، در مراسم روز عاشورا مثل مغول ها حمله کردند به شهرک. همسایه ها و اهالی شهرک را آزار دادند، وقتی پریشب، همسایه ها چند تا شمع جلوی خانه ما روشن کرده بودند، آقایان به شکل وحشیانه ای به خانه ما حمله کرده اند، شمع ها را هم خاموش کردند و از خشونت آنها همسایه ها اعتراض می کردند آزرده شده بودند. در مراسم های مختلف وقتی مردم یادی از ما می کنند، اینها هم به سرعت حمله می کنند، مثل مغول ها و بدتر از شعبان بی مخ ها، من نمی دانم این همه وحشتی که از مردم دارند کی تمام می شود اما خوب می دانم که این رفتارهای وحشیانه نشان دهنده ضعف یک نظام است.

ممکن است با این فشارهایی که یاد کرده اید، مراسمی برای سهراب و شهدای دیگر هم در بهشت زهرا برگزار نشود؟


من کاری به این تهدیدات ندارم، برای مادری که عزیزترین اش را از دست داده است مگر چه چیزی بالاتر از فرزند وجود دارد. من خودم تنها می روم بهشت زهرا . هیچ هراسی هم ندارم. به خدا راضی نیستم به مردم هیچ آسیبی برسد، چند روز است که استرس گرفته ام چون می دانم مردم سهراب را تنها نمی گذارند، دلم آشوب است که مردم بیایند و باتوم بخورند. تنم می لرزد وقتی فکر می کنم جوانی برای همراهی با سهراب بیاید و تنش از خشونت این حکومت زخمی شود. هرکسی هم که با من تماس گرفت، حتی به بستگانم هم گفته ام به بهشت زهرا نیایند، خودم تنها می روم.

خانواده شهدای دیگر هم می خواهند فردا بروند بهشت زهرا. می گویید از مردم هیچ توقعی ندارید، از موسوی و کروبی و از سران جنبش سبز چطور؟ به نظر شما آنها باید چگونه همراهی کنند؟


متاسفانه هر کس بخواهد حرفی بزند، طرف مقابل قدرت دارد و جواب هر اعتراضی را با چماق و باتوم و گلوله و زندان می دهد. چه توقعی می توان داشت وقتی فضا تا این اندازه امنیتی است. با اسلحه به مردم و فعالین سیاسی و جنبش سبزی ها حمله می کنند، نمی خواهند باور کنند که یک نیروی عظیمی در ایران وجود دارند که معترض هستند، این مردم معترض در خود ایران وجود دارند و حق شان است که اعتراض کنند. باید به مردم جواب بدهند کسانی که در این کشور اجازه حمل اسلحه دارند چه گروهی هستند و متعلق به کجا هستند، یعنی نیروی انتظامی نمی داند چه کسانی با اسلحه به فعالین سیاسی و به مردم حمله می کنند؟

می گویند نیروهای خودسر حمله می کنند و احمدی نژاد هم که دیشب در برنامه زنده تلویزیونی اعلام کرده است، دولت ایشان راضی به آزار رساندن مردم نیست و حتی برخوردهای خشنی که با جوانان هم اخیرا صورت می گیرد به دولت ایشان ربطی ندارد.

دروغ می گوید. به اسم دولت است، اگر نیست، پس دولتی که توان برقراری امنیت ملت را ندارد دیگر نامش دولت نیست. اصلا فرض کنیم که راست می گویند و نیروهای خودسر می زنند جوانان مردم را لت و پار می کنند، دولتی که نتواند در طول همین یک سال پیدا کند این گروه های خودسر از کجا تغذیه می کنند دولت نیست. این ها آدم را دیوانه می کند، که دهان هر منتقد دولت را بسته اند و بعد می نشیند و می گویند آزادی وجود دارد. بعد هم که می بینند یک سیل عظیم مردم به خیابان می آیند ناگهان وحشت می کنند و گلوله می کشند و بعد هم می گویند خودسر بوده.

تا به حال به خود آقای احمدی نژاد یا دولت نامه نوشته اید و همین حرف ها را به آنها هم گفته اید؟


احمدی نژاد رییس جمهور ما نیست که به ایشان نامه بنویسم. خیلی ها ایشان را به عنوان رییس جمهور ایران قبول ندارند. کسی که صدای این همه معترض به نتیجه انتخابات را نمی شنود اصلا مورد قبول ما نیست که بخواهیم برایش نامه بنویسیم.

به هر حال ایشان الان رییس دولت است و رسانه های وابسته به دولت ایشان هم می گویند مسوول کشته شدن جوانان سران جنبش و کسانی هستند که به خیابان آمده اند.


جنبش خود مردم هستند، موسوی و کروبی در تمام این مدت از حق مردم برای یک اعتراض ساده دفاع کردند، آقایان باید جواب بدهند از چه ترسیدند، وحشت شان از چه بود که معترضان را کشتند و بعد در رسانه و صدا و سیما خانواده ها حتی یک کلمه در مورد این همه آدم که به خاک و خون کشیده شد ننوشته اند.

به تازگی نوشته اند و طرح شکایت از موسوی و کروبی را برای کشته شدن شهروندان هم عنوان کرده اند


این موسوی و کروبی و جنبش سبز است که باید از صدا و سیما و دولت شکایت کنند که کشته شدن جوانان را به دروغ انکار می کنند. چرا صدا و سیمای جمهوری اسلامی نمی آید با خود من مصاحبه نمی کند. من پا برهنه برای انقلاب سال ۵۷ به خیابان رفتم و جمهوری اسلامی شکل گرفت حالا همان جمهوری اسلامی باید پسر جوان مرا در خیابان بکشد؟ من این اجازه را نمی دهم . این من هستم که باید از چنین نظامی شکایت کنم. از هیچ کسی به جز خدا هم نمی ترسم و باور دارم تنها حکومتی که از خدا نمی ترسد می تواند تا این اندازه به مردمش ظلم کند، به مردم اش حمله کند و طاقت چند شاخه گل و شمع را هم در محفل عزاداری ما نداشته باشد و الان هم که با شما حرف می زنم تمام مکالمات ما را دارند شنود می کنند، لحظه به لحظه زندگی ما را تحت نظر گرفته اند و به هر بهانه ای سر و کله شان در شهرک ما پیدا می شود و امنیت را از ما گرفته اند، بگذار صد تا کنترل برای ما بگذارند، به کسانی که صحبت های ما را الان دارند می شنوند از همین جا می گویم؛ من چیزهایی در راهپیمایی های پارسال دیده ام که دیگر از هیچ چیزی نمی ترسم و خوب می دانم چه کسانی به روی مردم گلوله می کشند، دلم با خدا است و شما چون خدا را ندارید تا این اندازه وحشت کرده اید و به جان مردم افتاده اید و شب و روز دور و بر خانه های مردم پرسه می زنید تا مبادا اعتراض کنند.

چه چیزی در راهپیمایی پارسال دیده اید؟


خیلی چیزها که بعدا بیشتر و بیشتر خواهم گفت، اما یک نمونه کوچک آن همین است که جلوی چشم های ما به کسانی که با باتوم به جان مردم افتاده بودند پول می دادند، یعنی حتی حساب و کتاب هایشان با باتوم به دستان را چلوی چشم های ما انجام می دادند تا ببینیم و بیشتر بترسیم که اینها برای کشته شدن مردم حاضرند پول خرج بکنند، صدا و سیما این همه پول داده است که یک خانمی را بیاورد تا در مورد کشته شدن ندا فیلم بسازند.

آیا در مورد کشته شدن سهراب هم تا به حال هیچ سناریویی ساخته اند؟


من به آنها اجازه چنین کاری را نمی دهم. به خدا مادر ندا خیلی طاقت دارد که این فیلم ها را در صدا و سیما می بیند من پدرشان در می آوردم اگر چنین دروغ های سخیفی را در مورد سهراب تحویل مردم می دادند. باید بیایند اعتراف کنند که سهراب و جوانان دیگر را واقعا چه کسانی کشتند. باید جرات کنند و پای صحبت ما مادران بنشینند. ما حکومت را از آنها نمی خواهیم. حکومت مال خودشان، اما تا جواب ما را ندهند، رهایشان نمی کنیم. تا پاسخ ندهند چه کسی مجوز حمل اسلحه در راهپیمایی های مسالمت آمیز را صادر کرده است و چه کسی مجاز است خون هم وطن خود را بریزد، ساکت نمی شوم. قوه قضاییه و مجلس باید پاسخگو باشند.

مشخصا به چه نماینده ای در مجلس نامه نوشته اید؟


من به آقای ابوترابی نماینده مجلس نامه نوشتم، به او گفتم دنبال بچه من بگرد، جوابی نداد، وقتی جنازه بچه ام را پیدا کردم هم حتی یک تماس ساده هم نگرفتند. هم من و هم سهراب در انتخابات همین مجلس شرکت کرده بودیم، این کسانی که در مجلس نشسته اند نماینده های کدام مردم هستند؟ چرا حتی یک خط جواب نامه های مرا نداده اند؟ قوه قضاییه که می گویند مستقل است چرا جواب ما را نداد، همه مردم دیدند من برای پیدا کردن جسد بچه ام چه دردهایی کشیدم اما از این مجلس و از این قوه قضاییه هیچ صدایی در نیامد. من که هرگز به دولت احمدی نژاد نامه نخواهم نوشت اما تا مجلس و قوه قضاییه پاسخ نامه های مرا ندهند، نمی بخشم و ساکت هم نمی شوم.

به عنوان آخرین سوال فردا را چگونه می بینید؟ هم سالگرد شهادت سهراب و شهدای دیگر است و هم سالگرد بزرگترین راهپیمایی اعتراضی مردم در سال گذشته.

دوشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۸۹
مادر محرم چگینی، شهید تظاهرات 25 خرداد:

در سالگرد فرزندان مان ما را تنها نگذارید

مادر محرم چگینی، جوان 23 ساله ای که روز 25 خرداد در مقابل پایگاه مقداد در خیابان آزادی مورد اصابت گلوله قرار گرفت و جان باخت در مصاحبه با "روز" از مردم خواست روز 25 خرداد، خانواده های شهدا را در سالگرد فرزندانشان تنها نگذارند.

خانم بلور چگینی گفت سالگرد شهادت فرزندش در بهشت زهرا و بر سر خاک او خواهد بود.

با مادر این شهید در حالی گفتگو کرده ام که ساعاتی قبل از من خبرگزاری فارس با آنها تماس گرفته و از خانم چگینی هشدار شنیده بود که: خانواده های شهدا بازیچه هیچ کسی نمی شوند.

این مادر داغدیده با "روز" از فیلم شهادت همسرش و عدم رسیدگی به شکایت او برای معرفی قاتل فرزندش سخن گفته است.

این مصاحبه در پی می آید.

خانم چگینی، فرزند شما در روز 25 خرداد شهید شد و فردا سالروز اوست. ممکن است به یکسال پیش برگردیم و درباره آن روز بگویید. چگونه با خبر شدید؟

پسرم روز 25 خرداد، حدود ساعت 7 الی 8 عصردر مقابل پایگاه مقداد در آزادی شهید شد. ما خبر نداشتیم؛ ساعت حدود 12 شب بود که یک نفر تماس گرفت و گفت محرم تیر خورده و او را به اتفاق 8 نفر دیگر به بیمارستان رسول اکرم منتقل کرده اند. ظاهرا موقعی که میخواستند محرم را ببرند کیفش زمین افتاده و یک نفر از طریق همین کیف شماره ما را پیدا کرده و زنگ زده بود. رفتیم بیمارستان رسول اکرم اما گفتند کسی به این نام اینجا نیست. سه روز و سه شب تمام بیمارستان ها را گشتیم و اثری از او پیدا نکردیم.

کجا و چگونه پیکر فرزندتان را پیدا کردید ؟

بعد از سه روزی که هیچ اثری نبود یک نفر زنگ زد و گفت بیایید پزشکی قانونی کهریزک. رفتیم و عکس محرم را در بین شهدا دیدیم. گفتند اینجا نیست بروید شهریار که اعتراض کردیم و گفتیم چرا شهریار. گفتند به شما ربطی ندارد بروید و ما هم رفتیم آگاهی شهریار و آنجا به ما گفتند که ساعت 6 صبح روز 26 خرداد، پیکر محرم را در فاز 4 شهرک اندیشه در کنار خیابان پیدا کرده اند. ما شوکه شدیم؛ محرم در آزادی شهید شده و تیر خورده بود؛ چرا او را برده و در کنار خیابان انداخته بودند، آن هم در شهرک اندیشه. اعتراض هم کردیم اما تاکنون جوابی به ما نداده اند. این واقعا خیلی برای ما دردناک بود که پیکر بچه ام را انداخته بودند کنار خیابان. محرم من یک شبانه روز کنار خیابان مانده بود و...

پیکر محرم را چگونه تحویل گرفتید؟ آیا تعهدی از شما گرفته شد؟

از پسرم علی تعهد گرفتند که نباید هیچ گونه سر و صدایی باشد و بدون سر و صدا باید خاکسپاری کنید. علی هم تعهد داد و پیکر محرم را تحویل گرفتیم.

و شما بلافاصله شکایت کردید درست است؟

بله همان روز شکایت کردیم و گفتیم باید قاتل یا قاتلان فرزندم را معرفی و محاکمه کنند و بگویند چرا پیکر بچه مرا که در خیابان آزادی شهید شده، انداخته اند کنار خیابان در شهرک اندیشه و... قاضی، آدم بسیار خوب و متعهدی بود گفت که باید هر کسی که تیر اندازی کرده بیاید و جواب بدهد و شروع به پی گیری کرد. بعد هم به ما گفت گلوله از اسلحه ای که متعلق به بسیج بوده شلیک شده است و چند نفر را نیز احضار کرد اما بسیج تکذیب کرد و گفتند که ما اصلا آن روز تیراندازی نکرده بودیم. بلافاصله هم پرونده محرم را از قاضی شهریار گرفتند و برای ایشان عدم صلاحیت برای رسیدگی به پرونده را زدند و پرونده را به دادسرای جنایی تهران ارجاع دادند. اما بعد از ان هر موقع برای پی گیری رفتیم گفتند پرونده گم شده است.

گویا از خانواده شما خواسته بودند دیه بگیرید.

هر چه می رفتیم می گفتند پرونده گم شده و جوابی نمیدادند تا اینکه یک نفر به ما گفت تا نگویید دیه میخواهید پرونده را رو نمی کنند. بروید و بگویید دیه می خواهید. ما دیه نمی خواستیم اما گفتیم دیه می خواهیم و به فاصله چند روز گفتند که پرونده پیدا شده و بیایید. پدر محرم رفت؛ گفتند پرونده پیدا شده و دیه می دهیم که پدر محرم گفته بود ما قاتل فرزندمان را میخواهیم و دیه نمی گیریم. اما از بعد از اینکه این حرف را زده تاکنون باز هیچ خبری از پرونده نیست و هیچ جوابی نمی دهند. به همه خانواده ها می گویند دیه بگیرید. میخواهند این پرونده ها را ببندند.

شما فیلم شهادت فرزندتان را دارید این فیلم چگونه به دست شما رسیده است؟

من ابتدا خبر نداشتم. روز 26 خرداد شبکه 4 انگلیس فیلم تیرخوردن محرم را با یکسری فیلم های دیگر پخش کرده بود. دوستان پسرم به خبر دادند و این فیلم را آوردند. در این فیلم دقیقا مشخص نبود از کجا تیر خورده و ما فکر میکردیم زخمی شده است و نمیدانستیم شهید شده تا اینکه فیلم دیگری به دست ما رسید که به وضوح نشان میدهد محرم مقابل پایگاه مقداد داشته بالا را نگاه میکرده یعنی تیراندازی شده بود و داشت بالا را نگاه میکرد که تیر به گونه او میخورد و از پشت سرش خارج می شود و چون سرش بالا بود تیر بعد از خارج شدن به کتفش می خورد و...

خانم چگینی میدانم که این فیلم را بارها دیده اید و اکنون دچار ناراحتی قلبی شده اید و...

نمی توانم توصیف کنم؛ نمی توانید بفهمید اینکه آدم فیلم کشته شدن و جان دادن جگرگوشه اش را برای همیشه داشته باشد یعنی چی؟ زمین خوردنش، افتادنش و اینکه مردم بلندش می کنند و... قبلا ناراحتی قلبی نداشتم اما این فیلم... عکس قاب گرفته محرم مدام در مقابلم است. می نشینم فیلم را می بینم و با عکس حرف میزنم و گریه و... داریم ذره ذره آب می شویم ؛هم من و هم پدر محرم و بقیه خانواده و این فیلم تمام عمر ما را... وقتی عزیزی از دست می رود مردم با دیدن فیلم عروسی یا تولد یا شادی های او به یاد او می افتند و ما با دیدن فیلم جان باختن پسرمان و...

با توجه به این اوصاف که گفتید چگونه میخواهید پرونده شکایت خود را پی گیری کنید؟

این همه آدم کشته شدند بالاخره باید پاسخگو باشند. جواب ندهند می روم لاهه و شکایت میکنم و از مجامع بین المللی میخواهم سکوت نکنند. چرا سکوت کرده اند وقتی میدانند این همه جوان را بی گناه کشتند. چرا اروپا و کشورهای دیگر این آقایان را می پذیرند؟ چرا رسانه ها نمی نویسند؟ یکسال از شهادت محرم من گذشته تاکنون کسی سراغ ما را گرفته؟ کسی آمده حرفی بزند و چیزی بپرسد؟ قاضی پرونده به ما گفت از تلفن استفاده نکنید با کسی ارتباطی نداشته باشید و همه کنترل است و... اما ما سکوت نکردیم حرف زدیم و سکوت هم نمی کنیم؛ اما چرا کسی سراغی از خانواده های شهدا نمی گیرد؟ آقای موسوی و آقای کروبی تاکنون یکبار به ما سر نزده اند؛ چرا؟ سرخاک محرم مردم می آیند و فکر میکنند خانواده های شهدا با آقای موسوی ارتباط دارند حرف هایشان را به ما می گویند و میخواهند به آقای موسوی بگوییم اما ما تاکنون آقای موسوی را ندیده ایم.

خانم چگینی از سوی رسانه های حکومتی و صدا و سیما نیز کسی سراغ شما نیامد؟

همین امروز که با شما صحبت میکنم صبح زنگ زدند از خبرگزاری فارس و گفتند میخواهند مصاحبه کنند. برادر محرم رد کرد و گفت ما حرفی نداریم. دارند شاکی جمع میکنند علیه آقای موسوی اما بهتر است بدانند که ما خانواده های شهدا بازیچه هیچ کسی نمی شویم. بیایند به جای این بازی ها، قاتلان فرزندان ما را معرفی کنند. اوایل شهادت محرم هم از شبکه دو آمدند با ما 45 دقیقه مصاحبه کردند و گفتند قاتل بچه شما میرحسین موسوی است و از او شکایت کنید اما ما گفتیم نه قاتل را معرفی کنید و مصاحبه را پخش نکردند.

فردا سالگرد شهادت محرم است؛ آیا مراسمی برگزار میکنید؟

بله سه شنبه سالگرد خیلی شهدای دیگر هم هست؛ ما سالگرد را در سر خاک محرم در بهشت زهرا خواهیم بود و از همه مردم میخواهم بیایند و کنار ما و سایر خانواده ها باشند.

محرم در کدام قطعه به خاک سپرده شده است؟

محرم به همراه مهدی کرمی در قطعه 256 بهشت زهرا است. در ردیف 147. ما میخواستیم روی سنگ قبرش بنویسیم شهید که اجازه ندادند.

خانم چگینی در پایان اگر حرف خاصی دارید بفرمایید.

برخی اوقات غبطه میخورم به محرم که شهید شد؛ محرم هیچ وقت دوست نداشت به طور عادی بمیرد و همین هم شد. به آرزویش رسید ولی ما داغون شدیم و داریم روز به روز آب می شویم. از شما ممنونم و گله دارم از رسانه ها که چرا به شهدا نمی پردازند. چرا حالی از خانواده شهدا نمی پرسند. میدانید چقدر شهید گمنام داریم؟ شهدایی که حتی اسمشان را نیز این رسانه ها نمی نویسند. این بچه ها برای آزادی و مردم و کشورشان خون داده اند.

یک چهره برای آزادی در ایران در سالگرد خیزش مردم ایران 12.06.2010


در روز شنبه 12.06.2010 روز سالگرد خیزش مردم ایران گروه همبستگی با مادران ایران در فرانکفورت در اکسیونی به نام یک چهره برای آزادی در ایران در کنار امنستی اینرناشنال برنامه خود را برگزار کرد.در این روز رهگذران برای نشان دادن همبستگی با مردم ایران با نگهداشتن شعار "یک چهره برای آزادی در ایران " به روی سینه خود در کنار حامیان مادران ایران در فرانکفورت عکس می انداختند. و همچنین پتیتشن علیه سرکوب و شکنجه و همینطور برای آزادی زندانیان سیاسی را با کمل میل امضا میکردند. در این روز ایرانیان مقیم فرانکفورت و غیر ایرانیان نشان دادند که مردم ایران را فراموش نکردند و همچنین در کنار آنها هستند حتی اگر از آنها جسما دورند. به امید پیروزی









۱۳۸۹ خرداد ۲۱, جمعه

دیدار جمعی از مادران عزدار با یکی از مجروحان قیام مردم ایران

دیدار جمعی از مادران عزدار با یکی از مجروحان قیام مردم ایران
همزمان با روز مادر جمعي از مادران عزادار به ديدار اميد يكي از مجروهان 25 خرداد 88 رفتند .
مادران با استقبال گرم خانواده و اميد روبرو شدند . اميد با لبخند گفت ظاهرا جايمان عوض شده ، حق بود كه من به ديدارتان بيايم و مادران در جواب گفتند شما به گردن تمام ايران حق داريد و آمديم تا بگوييم مادران هرگز فرزندان جراحت ديده اين سرزمين را فراموش نمي كنند .
اميد ، 35 ساله از دانشجويان اخراج شده اي است كه در 18 تير سال 78 درحالي از دانشگاه اخراج مي شود كه در ترم هشتم رشته متالو‍‍‍ژي در دانشگاه اصفهان تحصيل مي كرد.
اميد در رشته خود مشغول به كار بود و در روز 25 خرداد در حالي كه يكي از مهمانانشان را به فرودگاه رساند در برگشت حوالي ساعت 8 شب وقتي با شلوغي بسيار خيابانها مواجه شد ماشين را گوشه اي پارك كرد نرسيده به بهبودي ماشينهاي گارد را ميبيند كه گارديها به محض پياده شدن شروع به ضرب و شتم مردم مي كنند . گارديها با باتوم بي امان به جانش مي افتند طوري كه تصور مي كنند مرده و با كلت سعي در زدن تير خلاص دارند ،‌سه تير شليك مي كنند كه دو گلوله از پس سر او با خراش سطحي رد مي شود ولي گلوله سوم از چانه وارد شده و بين مهره ها گير مي كند و حدود يكسال است كه در همانجا ماندگار شده و پزشكان معتقدند با خارج كردن آن با احتمال خيلي زياد مي ميرد . اميد فقط توان حركت دادن يك دست را دارد و بقيه بدنش قلج مي باشد .
مي گويد پس از شليك به او ،‌او را كه تصور مي كردند در حال مرگ است همراه با 5 يا 6 نفر ديگر روي هم ديگر داخل يك آمبولانس انداختند و به نزديكترين بيمارستان منتقل كردند .
از بين آنها اميد خوش شانس ترينشان بود كه زنده ماند و فكر مي كردند او هم به زودي مي ميرد اما او نمرد . بعد از 4يا5 روز به بيمارستان ديگري منتقل شد ماموران چندين بار سعي كردند او را از بيمارستان با خود ببرند كه با مقاومت و سرسختي خانواده روبرو شدند و خوشبختانه نتوانستند .
به اين ترتيب اميد از مرگ نجات مي يابد ولي بجاي فارغ التحصيل شدن از يكي از بهترين دانشگاه ها و بهترين رشته ها و در دست گرفتن گوشه اي از كارها در دستان پرتوانش اسير رختخواب مي شود .
درحالي كه اتفاقات از اين دست را اخيرا زياد شنيديم ولي هيچوقت نمي توانيم به شنيدن آن عادت كنيم و سخت متاثر نشويم .
با دلي پر درد از اميد خداحافظي مي كنيم و آرزو مي كنيم تا راهي پيدا شود تا سلامتیش را بازيابد .
گزارشی از دیدار مادران عزادار با یکی از مجروحین قیام
انتشار:فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران

۱۳۸۹ خرداد ۱۶, یکشنبه

علیه اعدام و برای آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی 05/06.2010





در گردهمایی این هفته حامیان مادران ایرانی در فرانکفورت در روز شنبه 05.06.10 ا مراسم ویژه ای علیه اعدام و برای آزادی زندانیان سیاسی داشتیم که توجه بسیاری از مردم را به خود و مسائل ایران جلب کرد. در این مراسم حامیان مادران با چشمان بسته و با آویزان کردن نام عزیزانی که در لیست اعدام هستند به گردن خود در کنار طنابهای دا...ر ایستادند وبدین طریق اعتراض خود را به حکم اعدام نشان دادند .در این روز به دلیلی جشنی که در نزدیکی محل مراسم اجرا میشد مردم زیادی در رفت و آمد بودند و همین باعث شد که مراسم این هفته بیشتر از هر هفته بازدیدکننده داشته باشد. در بین این بازدیدکنندگان یگ گروه خبرنگار و فیلم بردار تلویزیون ترکیه آنجا بودند که به محض دیدن مراسم ما ایستادند و گزارشی برای تلویزیونشان تهیه کردند و جالب توجه این بود که خانم خبر نگار برای همبستگی با ما دقایقی از گزارشش را با چشم بند تهیه کرد . رهگذران زیادی از این مراسم عکس و فیلم میگرفتند و با ما ابراز همبستگی و همدردی میکردند . آنها دیدند که اگر عده ای اینجا در هوای آفتابی زیبا و در کشوری آزاد به جشن و پایکوبی مشغولند در کشور ما هر روز حداقل یک انسان به دار آویخته میشود و مردم ایران حتی از حداقل آزادی انسانی محرومند. به امید پیروزی هر چه زودتر

۱۳۸۹ خرداد ۱۴, جمعه

مادرسهراب اعرابی : از خون پسرم به شرط آزادی زندانیان سیاسی می گذرم





آمنه فهیمی مادر سهراب اعرابی از کشته شدگان پس از انتخابات سال گذشته به "کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران" گفت که از خون پسرش به شرط آزادی زندانیان سیاسی می گذرد.

آمنه خاتون (پروین) فهیمی مادر سهراب اعرابی از کشته شدگان پس از انتخابات سال گذشته با اشاره ضمنی به تهدیدمقامات امنیتی برای عدم برگزاری مراسم سالگرد برای پسرش گفت: « غم از دست دادن سهراب و سهراب ها غمی جانکاه و فراموش نشدنی است از همه ی جوانانی که شجاعانه ایستاده اند تا نام سهراب ها در غبار زمان از بین نرود صیمانه تشکر می کنم و در حالی که ماموران امنیتی به در خانه ی من مراجعه کردند و گفته اند مبادا اغفال شوم و در سالروز شهادت فرزند نازنینم از منزل بیرون بیایم و سخنرانی کنم به ان ها می گویم من از خون پسرم تنها به شرط آزادی بی قید وشرط زندانیان سیاسی می گذرم. »

وی افزود که «سهراب را به جرم صلح طلبی عشق و ازادی از دست دادم بگذارید فرزندان دیگر این سرزمین زنده بمانند و زندگی کنند.» خانم فهیمی در ادامه شعری را به همین مناسبت اضافه کرد:
«ارغوانم ارغوانم !لاله ام در غمت خون می چکد از ناله ام
هر کجا مشتی گره شد مشت من زخمی هر تازیانه پشت من
هر کجا فریاد آزادی منم من درین فریادها دم می زنم »

کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران همچنین اطلاع حاصل کرده که طی هفته های گذشته خانواده برخی از کشته شدگان بعد از انتخابات تهدیدشده اند که مراسم عمومی سالگرد برای عزیزان از دست رفته شان برگزار نکنند.

سابقه خبر:

مادر سهراب اعرابی ۱۹ ساله ۲۶ روز سرگردان بود در حالی که ظاهرا سهراب در اثر تیراندازی درراهپیمایی روز ۲۵ خرداد ماه کشته شده بود اما مرگ او در روز ۲۰ تیرماه اعلام شد. مادر سهراب در نوشته ای که رسما منتشر شده اشاره کرده است که چگونه او هر روز به زندان اوین و دادگاه ها سر می زده و تلاش می کرده تا اطلاعاتی در باره پسرش که ناپدید شده بود پیدا کند و حتی این جریان به جایی رسیده بود که او باور کرده بود که سهراب در بازداشت بسر می برد.