۱۳۸۹ خرداد ۹, یکشنبه

همبستگی با زندانیان سیاسی 29.05.2010



ما برنامه این هفته خود را در حمایت و همبستگی با عزیزان در بند مجید توکلی، کوهیار گودرزی و حسین رونقی ملکی که در اعتصاب غذا هستند اختصاص دادیم
و به رهگذران در این مورد اطلاع رسانی کردیم .اسقامت و شهامت این زندانیان از طرف اکثر مردم که میشنیدند مورد تحسین قرار میگرفت و همینطور متاثر از این همه ظلم که مردم ایران با آن روبرو هستند. ما از مادران و شهامت و ایستادگی آنان گفتیم و حتی همراهیشان با فرزندشان در اعتصاب غذا .از ایرانیهایی گفتیم که در همبستگی با این عزیزان چه در ایران وچه در خارج از کشور اعتصاب غذا کردند و اعتراض خود را نشان دادند و واقعا کسی بین آنها نبود که بعد از شنیدن مسائل ایران ابراز همدردی و همبستگی با مردم ایران نداشته باشد و ما از این مسئله خوشحالیم که میبینیم هر هفته به تعداد آدمهایی که از مسائل ایران با خبر میشوند اضافه میشود به امید اینکه هر چه زودتر اخبار پیروزی مردم ایران را به رهگذران بدهیم

۱۳۸۹ خرداد ۵, چهارشنبه

مادر مجید توکلی در همبستگی با فرزندش دو روز است که دست به اعتصاب غذا زده

علی توکلی: مادرم در همبستگی با مجید دو روز است که دست به اعتصاب غذا زده
خبرگزاری هرانا - روز یکشنبه 2 خرداد ماه در پی ملاقات نماینده دادستان و گفتگو با زندانیان معترض به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری، و اعتراض مجید توکلی به اظهارات وی نامبرده به سلول انفرادی منتقل شد.
گفته می شود مجید توکلی در طی این مدت دست به اعتصاب غذای خشک زده است.

عصر امروز خبری در رسانه ها مبنی بر وخامت حال مجید توکلی منتشر شد.

بر همین اساس خبرنگار هرانا گفتگویی داشت با علی توکلی، برادر این دانشجوی دربند تا درباره ی صحت و سقم این خبر اطلاعاتی کسب کنیم.

متن گفتگوی مذکور را در زیر می خوانید:


آقای توکلی، این خبر که وضعیت جسمی مجید در معرض خطر قرار گرفته تا چه حد صحت دارد؟


امروز از زندان اوین به ما خبر رسید، مجید که 3 روز است دست به اعتصاب غذای خشک زده دچار سرفه های شدیدی شده تا جایی که ماموران زندان به وی نوشیدن آب را توصیه کردند اما مجید به دلیل اصرار بر اعتصاب غذای خود از نوشیدن آب نیز هم چنان امتناع می کند.

البته مجید پیش از انتقالش به انفرادی گفته بود که در صورت چنین اتفاقی تا خروج از سلول انفرادی از اعتصاب غذا دست نخواهد کشید.


آیا مجید سابقه ی بیماری داشته که اکنون چنین وضعی پیدا کرده است؟


بله. مجید به علت تحمل انفرادی های طولانی مدت به بیماری نارسایی ریه مبتلا شده است و تا قبل از انتقال وی به سلول انفرادی بند 240، دارو مصرف می کرد و دائما در بهداری زندان اوین تحت درمان قرار می گرفت.

مجید حتی در تماس تلفنی که روز قبل از انتقالش به انفرادی با مادرم داشت، هنگام صحبت به شدت صدایش می گرفت.


شنیده های ما حاکی از این است که مادرتان نسبت به عدم توجه مسئولان به اعتصاب غذای مجید بسیار آزرده خاطر است. شرایط روحی وی اکنون به چه صورت است؟


مادرم طی این دو روز به شدت نگران وضعیت مجید بود تا جایی که خود نیز دو روز است در همبستگی با مجید دست به اعتصاب غذا زده اما با شنیدن خبر وخامت حال مجید، حال روحی وی طبعا بدتر نیز شده است.


به نظر می رسد ماموران امنیتی نسبت به آخرین نامه ای که مجید توکلی از زندان اوین در اعتراض به اعدام 5 زندانی سیاسی نگاشته است، واکنش نشان داده اند. این واکنش تا چه حد بوده؟


ماموران وزارت اطلاعات پس از نوشتن نامه ی مجید در مورد فرزاد کمانگر وی را تهدید به تبعید به زندانی دیگر و انتقال به سلول انفرادی کردند. می توان گفت که بر اساس این نامه به وی وعده ی انتقال به سلول انفرادی را داده بودند و حضور نماینده دادستانی در زندان اوین که منجربه انتقال مجدد مجید به انفرادی شد بهانه ای بیش نبود.


تهدید مجید به دلیل نگارش این نامه به قتل صحت دارد؟


من این مطلب را نیز از رسانه های دیگر شنیده ام و آن را نه تائید و نه تکذیب می کنم اما بعید می دانم ماموران وزارت اطلاعات چنین تهدید بی شرمانه ای کرده باشند.

از اینکه وقتتان را در اختیار ما قرار داده اید سپاسگذارم...


http://hra-news.biz/2/1389-01-27-05-27-21/1631-1.html

۱۳۸۹ خرداد ۴, سه‌شنبه

سه شنبه ۴ خرداد ۱۳۸۹
مادر شبنم سهرابی در مصاحبه با روز:

چطور توانستید از روی پیکر فرزندم بگذرید؟

منبع:سایت رای من کجاست

مادر شبنم سهرابی، زن جوانی که ظهر عاشورا در زیر چرخ های ماشین نیروی انتظامی جان باخت، در مصاحبه با "روز" اعلام کرد که به او اجازه شکایت برای پی گیری شهادت فرزندش را نمی دهند. در میان مصاحبه، صدای نگین، دختر خردسال این جان باخته مرتب به گوش می رسد که فریاد می زند: "مامان منو تنها نمیذاره خودش قول داده میدونم زنگ میزنه و..."

شبنم سهرابی، زن 34 ساله ای است که ظهر روز عاشورا توسط خودرو نیروی انتظامی زیر گرفته شد و شاهدان عینی این صحنه را چنین بازگو کردند: "ماشین نیروی انتظامی با سرعت به شبنم برخورد کرد و بعد از چندین بار رد شدن از شکم شبنم، او را زیر چرخ هایش له کرد."

وقتی تلفن کردم، نگین دخترک 6 ساله شبنم سهرابی در همان زنگ اول گوشی را برمیدارد. او با هیجان داد میزند: "مامان بالاخره زنگ زدی؟ من میدونستم بهشت تلفن داره و تو منو یادت نمیره و..."

صدای من همه هیجان دخترک را فرو می نشاند. این سوی خط خبرنگاریست که سراغ مادر بزرگ نگین را می گیرد و نگین که همچنان منتظر تلفن مادرش است از من میخواهد تلفن را زیاد اشغال نکنم چون ممکن است مادرش زنگ بزند و تلفن اشغال باشد و...

اما مادر شبنم سهرابی که به شدت تحت فشار است تا از دختر شهیدش حرفی نزند، می گوید او را به دادسرای جنایی راه نمیدهند و حتی امکان شکایت را از او گرفته اند.

گفتگوی "روز" با مادر شبنم سهرابی را در ذیل بخوانید.

خانم سهرابی، شما از بی نتیجه ماندن پی گیری هایتان برای معرفی قاتل دخترتان سخن گفته اید ممکن است در این زمینه توضیح دهید؟ آیا شما شکایت کرده اید؟

نه شکایت نکرده ام. یعنی نگذاشتند شکایت کنم. رفتم دادسرای جنایی و گفتم میخواهم شکایت کنم و بدانم چه کسی دختر مرا زیر گرفته است. چگونه توانسته است چندین بار از روی دختر من رد شود و آیا اسم او را می توان انسان گذاشت؟ اما گفتند همین چیزهایی که میگویی که بچه ات اینگونه شده و.... شکایت است؛ تو برو ما پی گیری میکنیم. برگشتم اما بعد از آن بارها رفته ام دیگر اجازه ورود به دادسرا به من نمی دهند. هر بار می گویند شماره تلفنت را بده حاج آقا خودش به شما زنگ میزند. و من تا به حال بیش از ده بار شماره داده ام اما نه تماسی می گیرند و نه اجازه ورود به دادسرا را به من میدهند. تا به حال هم نه کسی به من سر زده و نه کسی در این مورد سئوالی کرده است.

شما چگونه متوجه شهادت دخترتان شدید؟

من 4 روز از دخترم بی خبر بودم. شبنم با دخترش، نگین زندگی میکرد و روز عاشورا از خانه خارج شده بود تا غذا بگیرد اما برنگشته بود. دوستانش که منزل او بودند نگران شده و دنبال او می روند که شاهدان شهادت دخترم به آنها قضیه را می گویند. آنها آدرس و شماره تلفن مرا نداشتند و نگین هم فقط خانه پدرش را بلد بود. نگین دوستان مادرش را به منزل پدرش می برد و از طریق او، خانه مرا پیدا کردند. به من گفتند تصادف کرده است. دوستان دخترم همه بیمارستان ها را زیر و رو و او را در بیمارستان رسول اکرم پیدا کرده بودند. رفتیم آنجا اما به ما گفتند که شبنم را فقط یک روز در این بیمارستان نگهداشتند و چون جا نداشتند او را به پزشکی قانونی کهریزک منتقل کردند.

برای تحویل پیکر شبنم، مشکلی پیش نیامد؟

رفتم پزشکی قانونی کهریزک و عکس شبنم را نشان دادم. گفتند باید نامه قانونی بیاورید تا تحویل دهیم. رفتم کلانتری محل و بیمارستان و 5 روز طول کشید تا روال اداری طی شود. نامه را گرفتیم و رفتیم پیکر بچه ام را تحویل گرفتیم.

وقتی پیکر شبنم را تحویل گرفتید چه وضعیتی داشت؟

22 روز از شهادت شبنم می گذشت و صورتش را که دیدم انگار زجر کش اش کرده بودند. خیلی غم انگیر بود اما فقط همین صورتش را دیدم یعنی فقط گذاشتند صورتش را ببینم. بقیه پیکر دخترم را ندیدم. حتی موقع خاکسپاری هم جز صورتش، چیزی ندیدم اما میدانم که له شده بود شکم دخترم له شده بود و.....

در برگه پزشکی قانونی، علت مرگ را چه چیزی نوشته اند؟

در برگه پزشکی قانونی نوشته اند مرگ بر اثر اصابت جسم سخت و عوارض ناشی از آن. من هم رفتم شکایت کنم اما نگذاشتند. در حالیکه دختر بیگناه من را زیر ماشین له کرده اند نمیگذارند من پی گیری کنم من میخواهم بگویند که اسم این جسم سختی که پزشکی قانونی نوشته چیست و چگونه توانستند چند بار از روی دخترم با ماشین رد شوند. خب به او خوردند چرا نگه نداشتند کمکش کنند چرا...

خانم سهرابی، نگین بعد از این با شما زندگی خواهد کرد؟

بله نگین پدر پیری دارد که دخترم به خاطراعتیاد او، از او جدا شد. او در شرایطی نیست که بتواند از دخترش نگهداری کند. از طرفی، نگین به من عادت دارد. شبنم که رفت، من نباشم نگین نیز از دست می رود.

نگین هنوز منتظر تلفن مادرش است و...

به او گفته ام که مادرش به بهشت رفته است میداند که دیگر مادرش بازنخواهد گشت اما او فقط 6 سال دارد مدام می گوید: "مادرم همیشه می گفت مرا تنها نمیگذارد برای همین میدانم که به من زنگ میزند و..." نمی توانم زیاد به او فشار بیاورم داد میزند و گریه میکند و دلم برایش می سوزد. سعی میکنم کم کم به او بفهمانم که مادرش شهید شده و دیگر نمی تواند تلفن هم بزند و صدایش را نیز نخواهد شنید و...

با توجه به اینکه به شما اجازه نمی دهند شکایت کنید چگونه می خواهید شهادت دخترتان را پی گیری کنید؟

دختر من شهید شده و شهدا پیش خدا روزی میخورند و در آرامش هستند. مطمئن هستم که دخترم پیش خدا در آرامش است اما ما آرامش نداریم؛ نه نگین و نه من هیچ آرامشی نداریم و تنها زمانی که قاتل دخترم را معرفی کنند و محاکمه او را ببینیم به ارامش می رسیم. حتی نمیدانم دخترم در کدام نقطه شهید شده و کجا ماشین او را زیر کرده است که بروم حداقل دو رکعت نماز آنجا بخوانم. زمینی که دخترم جان داد را ببوسم و گریه کنم. این مدت هم مرا خیلی تهدید کردند که حرف نزنم. من هم ساکت شدم؛اما الان هم بعد از این مصاحبه با شما معلوم نیست باز چکار کنند اما دیگر نمی توانم ساکت بمانم. جگرم می سوزد. مدام تصور میکنم چگونه توانستند از روی دخترم چند بار رد شوند. من پی گیری خواهم کرد. خدا نمی گذارد خون بی گناه زمین بماند و دامانشان را خواهد گرفت.

مادر مجید توکلی: هیچ سیاستمداری نمی خواهد صدای بیمار پسرم را به گوش دادستان برساند؟

مسیح علی نژاد

جرس: مادر مجید توکلی نسبت به وضعیت خطرناک این دانشجوی زندانی که در سلول انفرادی اعتصاب غذا کرده است ابراز نگرانی کرد و گفت: پسر من نه هنرمند است و نه سیاستمدار، دنیا او را نمی شناسد که برای اعتصاب او گریه کند، گریه های ما را هم که کسی نمی بیند. فکر نمی کنم هیچ سیاستمداری هم خبر اعتصاب او را شنیده باشد.

اعتصاب غذای مجید

مادر این دانشجوی زندانی در گفتگو با جرس، یادآورشد: مجید توکلی را بنا به دلایل نامعلومی به سلول انفرادی منتقل کرده اند و مجید هم در اعتراض به این اقدام اعتصاب غذا کرده است، پسرم مقاوم است اما من یک مادر هستم ، در برابر رنجی که پسرم می کشد مقاومتی ندارم، کاری هم از دستم بر نمی آید جز آنکه به مسوولان بگویم، این رسمش نیست که با دست خودمان تیشه به ریشه جوانان این کشور بزنیم و آنها را نسبت به همه چیز بدبین کنیم.

هیچ کس صدایش را نمی شنود؟
وی در خصوص اینکه اخیرا صدای اعتراض و اعتصاب غذای جعفر پناهی و محمد نوری زاد به گوش دادستان تهران و دینا هم رسیده است، می گوید: پسر من یک دانشجوی معمولی است که ظاهرا نه هیچ سیاستمداری دلش می خواهد صدای بیمار پسرم را به گوش آقای دادستان برساند و نه خود دستگاه قضایی صدای یک مادر را می شنود که ماه ها چشم انتظاری کشیدم و کلمه ای به رسانه ها نگفتم، اما دیگر چاره نمی بینم که از مردم مدد بخواهم تا به داد ما برسند.

هنر مجید
مادر این زندانی سیاسی ادامه داد: مجید توکلی هنرمند نیست اما همه هنرش این بود چون حرف خلاف قانونی نزده بود پای حرف هایش ایستاد. حالا هم دارد تاوان همین ایستادگی اش را پس می دهد.
وی گفت از دیروز که از زندان مطلع شدیم مجید در اعتصاب غذا است، دنیا برایم تیره و تار شده است.از صبح که بیدار شده ام لب به غذا نزده ام، من هم اینجا در خانه دورافتاده خودم اعتصاب غذا کرده ام.

عدالت شان کجاست؟
مادر مجید توکلی که تا کنون نزدیک به پنج ماه است موفق به دیدار با فرزند خود در زندان نشده است، در پاسخ به پرسشی در خصوص دیدار سه کوهنورد آمریکایی زندانی در اوین با مادران شان، گفت: خبر را از رادیو شنیدم. دلم نمی خواهد هیچ مادری در هیچ جای دنیا از فرزندش دور باشد. خوشحالی مادران آمریکایی، خوشحالی من هم هست اما دلم به درد می آید وقتی می بینم به مادران آمریکایی اجازه می دهند با فرزندان خود در یک هتل دیدار کنند، اما همین حق را از مادران ایرانی محروم می کنند. کسانی که مادران آمریکایی را خوشحال کرده اند،عدالت شان کجاست که به مادران ایرانی هم نظری کنند.

بیماری ریه مجید
وی از بیماری ریه مجید توکلی ابراز نگرانی کرد و گفت: اعتصاب غذای خشک و نرسیدن آب به بدن برای کسی که بیماری ریه دارد، خطرناک است و بیمار را دچار حمله های عصبی شدید می کند، مجید برای بیماری خود به درمانگاه اوین رفته است و پزشکام اوین بهتر از هرکسی می دانند که حال مجید مساعد نیست.

فقط کروبی تماس گرفت
وی با اشاره به تماس تلفنی شیخ مهدی کروبی گفت: تنها کسی که تماس گرفته است و به یک مادر دلداری داده است، آقای کروبی بود و امیدوارم به زودی شاهد باشیم که دیگران هم به داد ما برسند و نگذارند آه یک مادر دامن شان را بگیرد.

سلامتی اش را برگردانید

مادر مجید توکلی درپایان در حالی که قادر به ادامه گفتگو نبود با صدایی شکسته خطاب به مسوولان دستگاه قضایی گفت: تا دیروز التماس می کردم فرزندم را آزاد کنید، جوابم را گرفتم، به جای آزادی ، سلول انفرادی را نصیب یک دانشجوی بی پناه کرده اید چون می دانید مجید نه پشتوانه سیاسی دارد و نه پشتوانه بین المللی که صدای اعتراض و اعتصاب غذای او را در دنیا فریاد بزنند، خواهشمندم فرزندم را به همان زندان برگردانید، کاری کنید حداقل اعتصاب عذایش را بشکند. حالا که از عدالت شما سهمی به مادران ایرانی نمی رسد، من هم آزادی پسرم را از شما نمی خواهم، سلامتی اش را به ما برگردانید.


۱۳۸۹ خرداد ۲, یکشنبه

گزارش از گرد همایی این هفته 22.05.2010



روز شنبه 22.05.2010 در گردهمایی هفتگیمان اطلاع رسانی ما به ویژه در مورد اعدامهای اخیر بود که این خبر رهگذران را بسیار متاثر میکرد و با ما اعلام همبستگی و همکاری میکردند. ما از قصاوت و ظلم ظالمان در ایران و از ایستادگی و شهامت زندانیان و خانواده هاشان با مردم صحبت کردیم. از اینکه هنوز پیکر عزیزان اعدام شده به خانواده شان تحویل داده نشده واز اینکه اجازه برگزاری مراسم عزاداری به خانواده ها داده نمی شود گفتیم. واقعا که تصور این همه ظلم برای خود ما مشکل است چه برسد به این مردم اروپا که سالهاست در آزادی زندگی میکنند. به امید رهایی مردم ایران از اسارت و تاریکی و درود بر مادران دلیر ایرانی.




مادر بهکیش، همچنان استوار است!


شنبه ۲۲ مهٔ ۲۰۱۰

هر وقت یاد مادرانی می افتم که چند نفر از فرزندان شان اعدام شده اند، تنم می لرزد و فکر میکنم چطور طاقت آورده اند، چگونه زندگی می کنند و در مقابل شان احساس حقارت می کنم که خودم با بازداشت پسرم چطور پریشان بودم و نمی توانستم حتی درست فکر کنم و دست از خودم و همسر و خانه و زندگی شسته بودم و مجنون وار در خیابان ها می چرخیدم .
با مادرانی داغدار، چشم انتظار و عزادار وارد منزل مادر بهکیش می شویم. شنیده و خوانده بودیم که 5 تن از فرزندان و دامادش، یعنی 6 نفر از اعضای این خانواده را در سالهای مختلف دهه شصت اعدام کرده اند ولی نمی دانیم که این سالها چطور براین مادر گذشته. برای ادای احترام خدمت ایشان می رویم .


مثل تندیسی زیبا روی مبل، کنار واکر مخصوص راه رفتن اش نشسته است
. خانه اش از عکس های بچه های جان باخته اش و گلدان های سبز و سرحال پوشیده شده، چای و شیرینی و میوه حاضر و آماده است و منصوره اش، پروانه ای شده بر گردش .
دلمان نمی آید از گذشته صحبت کنیم از هر دری می گوییم . مادری از میان جمع از دلتنگی هایش از رنج هایی که کشیده و هنوز چشم انتظار فرزندش، شب و روز ندارد می گوید. مادران از بی رحمی ها، از ظلم، از زندان، از بهشت زهرا، از خاوران، از مادر ندا، مادر مسعود، مادر کیانوش و از سفر رشت و کرمانشاه، از اعدام های اخیر و از بی قانونی های موجود سخن می گویند.
مادر بهکیش، اینگونه آغاز می کند: این دل که طاقت حرف زدن نداره، یکی، دو تا، سه تا، 5 تا از بچه هامو ازم گرفتند، 5 جوان تحصیلکرده و انسان، از کدامشان بگویم. همه خوب بودند، دلسوز و مهربون، می تونستند زندگی خوبی داشته باشن.
بچه بزرگم که کشته شده زهرا بود، فوق لیسانس فیزیک و دبیر بود. خودش مشکلی نداشت و برای مردم خودش را به کشتن داد. شوهرش سیامک اسدیان را هم کشتند و هر دو خیلی انسان و دلسوز مردم بودند. سیامک(اسکندر) را در سال 60 در یک درگیری کشتند. او پسری بسیار نازنین و مهربان بود. او حتی آزارش به یک مورچه هم نمی رسید. برای او مراسم با شکوهی در خرم آباد گرفته بودن که بی نظیر بود. همه لرها به صورتشان چنگ می انداختند و مویه می کردند. خانه و خیابان پر از جمعیت بود.
زهرا اول سال از همه شاگردانش می پرسید" شغل پدرت چیست؟ " بعد بیشتر حقوق اش را صرف شاگردهایی می کرد که فقیر بودند. می گفتم: زهرا جان، قدری هم برای خودت نگه دار. می گفت:" مادر اینها گرسنه اند، تقصیر خودشون که نیست". سر این بود که گرفتنش. به جرم انسان بودن. نمی دونید چه جور گرفتنش و با چه وضعی کشتنش، حتی قبرش رو هم نشانمون ندادند . همیشه می گم آقایون خیلی افتخار نکنید، دختر پیغمبر هم قبرش ناپیداست، بگذار قبر زهرای من هم ناپیدا باشه.
برای اینکه بچه ها رو جمع و جور کنیم، شبانه خونه مشهد رو فروختیم و به کرج اومدیم ولی همونجا همه بچه هامو جلوی چشمان من و پدرش گرفتند.
بعدش محمود، محمد، محسن و علی ... از کدومشون بگم. هر کدومشون در کاری که بودند مسئولانه کار می کردند و گاهی به همین دلیل دچار مشکل می شدند. محمود در سال 62 مسئول کنترل کیفی کارخانه پلاسکو بود و یک بار به دلیل عدم استفاده از مواد اولیه بهداشتی، در انبار را پلمپ کرده بود و ... باز تکرار می کند: " زهرای من فوق لیسانس فیزیک و دبیر بود ." اونها زندگی شونو برای مردم دادن ولی مردم از دل ما خبر ندارند .
محمود زمان شاه هم زندان بود و حبس ابد داشت و بعد از رفتن شاه، قبل از انقلاب سال 57 روی دست های مردم به همراه سایر زندانیان سیاسی از زندان آزاد شد. ولی دوباره او را در سال 62 دستگیر کردن و بهش 10 سال حکم دادند. 5 سال حبس اش رو کشیده بود که در سال 67 اعدام اش کردند. یک روز که ملاقات رفته بودم، یک دفعه دیدم دندونهای جلوی محمود نیست، گفتم چی شده پسرم ؟ گفت: "هیچی مامان جان، زمین خورده ام ناراحت نباش" .
محمد نازنین که می گن جلوی خونه تیمی اش کشته شده. او هیچ اسلحه ای به همراه نداشته ولی دور خونش محاصره بود و در همانجا او را به همراه دوستش، خشایار پنجه شاهی به رگبار بستن و با هم کشته شدن. مادر پنجه شاهی هم پنج تا بچه اش کشته شدن. ما با هم خیلی دوست شده بودیم و او دایم به خانه ما، در کرج می آمد. ما دردهای مشترکی داشتیم و زبون همو خوب می فهمیدیم. او زن خیلی مقاومی بود که متاسفانه فوت کرد.

محسن نازنین و مهربان منو که 21 سال داشت و برای استقبال آقای خمینی سر و دست می شکست که از مشهد به تهران بیاید، در سال 62 گرفتن و سال 64 کشتنش. اصلاً نفهمیدیم که چرا اونو اینقدر بی سر و صدا و با سرعت کشتن.
علی کوچولوی ته تغاری منو که 19 سال بیشتر نداشت و هیچ کار خلافی نکرده بود، در شهریور سال 62 دستگیر کردند. او یک هوادار ساده سازمان فدایی بود و شاید چند اعلامیه پخش کرده بود. اونو آنقدر کتک زده بودن و با پاهای خون آلود به خونه آوردن. من مادر که قیافه او رو دیدم داشتم دیوانه می شدم. او فقط می خواست مردم فقیر نباشند و زندگی راحتی داشته باشن. با این جرم برای او 8 سال حکم بریدند و اونو هم در سال 67 با اعدام های دسته جمعی کشتنش .
همسرم، سه سال آخر عمرش دیوانه شده بود. او بچه ها، بخصوص زهرا و محمود را خیلی دوست داشت. دم خونه قالیچه می انداخت و می نشست و می گفت: "مواظبم نیان ما رو ببرن سر چها راه دار بزنن". می گفتم: " مگه ما چیکار کردیم که ما رو بکشن؟" می گفت: "هیچی، مگه بچه های ما چیکار کرده بودند" .
چی بگم، بی رحم ها، محمد رو اسفند سال 60، سیامک رو مهر ماه 60، زهرا رو شهریور 62، محسن رو اردیبهشت 64 و محمود و علی رو شهریور 67 کشتن. من بیشتر عمرم رو جلوی در زندان ها، برای گرفتن ملاقات و در گورستان ها گذروندم.
مادر بهکیش باز آهی می کشد و تکرار می کند: زهرا فوق لیسانس فیزیک و دبیر بود، شوهر داشت، می تونست زندگی خوبی داشته باشه، ولی دلش طاقت نمی آورد مردم گرسنه باشند. هم او و هم شوهرش سیامک را کشتند.
یکی از مادران عزادار با گریه می گوید" مادر؛ حرفی، پیامی، برای ما مادران عزادار دارید. پاسخ می دهد: صبر و استقامت داشته باشید، بالاخره نتیجه می ده.
ببینید جسد هیچ کدوم از بچه هام رو به من ندادند. داغ فرزند خیلی سخته. اونهم نه یکی نه دو تا پنج تا، با دامادم میشه شش تا. آنهم چه بچه هایی، یکی از یکی نازنین تر. من به اسم همشون قسم می خورم و امید دارم که روزی دادم را بستانم.
محمود و علی رو که کشتن، بعداز سه ماه فقط ساک اونها رو دادند و حتی وصیتنامه هایشان را هم ندادند و گفتند: "پاره کرده ایم". هر چه فریاد می زدم، التماس می کردم ، بگید کجا خاکشان کرده اید؟ نگفتند. مدتهای طولانی در راه اوین و بهشت زهرا سرگردان بودم. به بهشت زهرا می رفتم می گفتند:" برید از اوین بپرسید ما نمیدانیم"، به اوین می رفتم می گفتند:" برید از بهشت زهرا بپرسید ما نمی دانیم". آخر، یکی از مامورهای بهشت زهرا دلش به حال ما سوخت و آدرس خاوران رو داد که با همسرم به خاوران رفتیم ودیدیم چه فاجعه ای اتفاق افتاده. فقط برای همه مادرا آرزوی صبر دارم و امیدوارم خون بچه های ما پایمال نشه.
همه تحت تاثیر صحبت های مادر، در حالی که اشک می ریختند، آرزو می کنند خون این جوانان درخت آزادی را بارور کند و دیگر هیچ مادری عزادار و داغدار نشود.


یک مادر داغدار

گردهمایی اعتراضی مقابل کنسولگری در فرانکفورت 19.05.2010


روزچهار شنبه 19.05.2010 برای اعتراض به عدم تحویل پیکر 5 عزیز اعدام شده به خانواده هاشان در مقابل کنسولگری ایران در فرانکفورت گردهم آمدیم و همبستگی و همدردی خود را با خانواده ی این عزیزان اعلام کردیم. و یک پلاکارد درمقابل در ورودی کنسولگری نصب کردیم که در آن تقاضای تحویل پیکر 5 زندانی اعدام شده را به خانواده شان را کرده بودیم. در این گردهم آیی که حدود 2ساعت طول کشید شعار هایی علیه اعدام وسرکوب به زبان ایرانی و آلمانی داده شد.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۷, دوشنبه

اعتراض به عدم تحویل پیکر عزیزان اعدام شده به خانواده شان

خواهران و مادران چند تن از زندانیان اعدام شده ۱۹ اردیبهشت
ماه، در اعتراض به عدم تحویل پیکر عزیزانشان از سوی دستگاه قضایی-امنیتی
روز چهارشنبه ۲۹ اردیبهشت ماه ساعت 11، دست به تجمع اعتراضی خواهند زد .گروه حامیان مادران در فرانکفورت حمایت و همبستگی خود را با این عزیزان اعلام میکند و همزمان با آنها ساعت 11 صبح چهارشنبه 19 مای مقابل کنسولگری فرانکفورت دست به اعتراض میزنند .

همراه شو عزیز

گروه همبستگی با مادران عزادار ایران در فرانکفورت

Demo am 19.05.2010
um 11 Uhr vor dem iranischen Konsulat

Die Solidaritätsgruppe mit trauernden Müttern im Iran in Frankfurt

برگزاری مراسم یادبود برای 5عزیز اعدام شده 15.05.10




روزشنبه15.05.2010 در برنامه هفتگیمان مراسمی ویژه ای برای عزیزانی که هفته گذشته اعدام شدند برگزار کردیم. در این مراسم ما حمایت و همدردی خود را با مادران در ایران بخصوص به پنج مادری که متاسفانه از هفته گذشته به جمع مادران عزادار اضافه شدند اعلام کردیم وقول دادیم که حمایتمان را از آنها قطع نکنیم و صدای دادخواهیشان را به جهانیان برسانیم.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۳, پنجشنبه

مراسم یادبود در فرانکفورت برای 5 زندانی سیاسی اعدام شده

به دلیل اعدام پنج تن از فرزندان کشورمان در روز یکشنبه 09.05.2010 گروه همبستگی با مادران عزادار ایران در فرانکفورت تصمیم دارد در این شنبه گردهمایی هفتگی خود را به صورت گسترده تری انجام دهد و برای عزیزان فرزاد کمانگر، شیرین علم هولی ،فرهاد وکیلی، علی حیدریان و مهدی اسلامیان مراسم یادبودی برگزار کند. ما همهء دوستان را به این مراسم یادبود دعوت میکنیم تا در کنار هم همدردی وهمبستگی خود را به خانوادههای این عزیزان اعلام کنیم و مادران عزادار را بیشتر از پیش حمایت کنیم

گروه همبستگی با مادران عزادار ایران در فرانکفورت

Ort: Frankfurt Hauptwache
Zeit: 18-20 Uhr
Email: info.solidaritaetsgruppe@g
mx.de
Facebook: madarane Irani Frankfurt

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۲, چهارشنبه

بیانیه ی مادران عزادار در محکومیت اعدامهای اخیر

متاسفانه با خبر شدیم که حکومت اسلامی پنج نفر از زندانیان سیاسی (شیرین علم‌هولی، فرزاد کمانگر، فرهاد وکیلی، علی حیدریان و مهدی اسلامیان) را که به اتهامات واهی و خارج از موازین قانونی و انسانی به اعدام محکوم کرده بود ، مظلومانه و حتا بدون اطلاع وکلا و خانواده هایشان اعدام کرده است .
گرچه ما و بسیاری از آزاد اندیشان و آزادی خواهان جهان بر این نکته اذعان داریم که هرشخصی هر گونه جرمی را مرتکب شده باشد نمی توان خارج از موازین انسانی ، قانون ، تمدن و عرف ، به محاکمه ی وی نشست و اعدام را که پایان دادن به زندگی انسانی به دست دیگر انسان هاست نوعی از کشتار و خونریزی می دانیم .اما سال هاست که حکومت اسلامی از راه های مختلفی دست به خشونت و اعدام و نسل کشی سیاسی زده و بر شمار مادران عزادار و خانواده های داغ دیده می افزاید. خانواده ها و مادران عزادرای که فرزندان شان هیچ جرمی مرتکب نشده اند جز این که آزادی و عدالت را فریاد زده اند و در برابر سانسور و اختناق قهرمانانه ایستاده اند و تن به ظلمی که بر آن ها و جامعه و میهن شان رفته نداده اند .
ما مادران عزادار نفس هر گونه اعدام و به خصوص اعدام های اخیر را محکوم کرده و خواهان توقف اعدام و آزادی زندانیان سیاسی دیگر می باشیم . همین طور از تمام نهادهای بین المللی خواهانیم که حکومت ایران را به حذف حکم اعدام و برچیدن چوبه های دار و جوخه های تیرباران اش ملزم نموده تا از این پس شاهد کشتار و خونریزی و اعدام در کشور ایران نباشیم .
در پایان ضمن ابراز تاسف شدید از این واقعه ی دردناک که صرفا یک اقدام سیاسی برای ایجاد رعب و وحشت می باشد ، به خانواده ها ومادران عزادار این پنج نفر تسلیت گفته و آرزوی محاکمه ی عاملان این جنایات را داریم ، همین طورخشونت طلبان رژیم را به نگرشی دوباره در مشی خونریزانه شان دعوت می کنیم که اگر نکنند مردم حتمن برای سرنوشت خودشان متمدنانه تصمیم خواهند گرفت . به امید روزی که امید و نشاط و شادی تمام میهن مان را فرگیرد.

مادران عزادار
اردیبهشت 89

اعتراض به اعدام در مقابل کنسولگری ایران در فرانکفورت 09.05.2010

روزیکشنبه 09.05.10 بعد از شنیدن خبر اعدام ناگهانی پنج تن از عزیزانمان در زندان اوین در یک اکسیون فوری بنا به دعوت گروه همبستگی با مادران عزادار در ایران و جمعی از ایرانیان ساکن فرانکفورت بیش از 200 نفر از ایرانیان اقدام به تجمعی اعتراضی به اعدام پنج نفر نفراز زندانیان سیاسی در روز یکشنبه 9 آوریل 2010، مقابل کنسولگری جمهوری اسلامی در فرانکفورت، نمودند. ما امروز صدای فریاد مادران جانباختگان بودیم. با شعارهایی به زبان آلمانی و فارسی خواستار توقف اعدامها و نیز آزادی زندانیان سیاسی شدیم. بعد از یکساعت بک راهپیمایی به سمت ساختمان رادیو انجام شد و چون مسولین رادیو hessischer Rundfunk در ساختمان حضور نداشتند،قرار شد فردا ساعت 9 تا 11 صبح باچند نفر از نمایندگان این جمع تماس گرفته خواستهای این جمع را به اصلاع مسولین برسانند.


گردهمایی حامیان مادران در فرانکفورت در روز شنبه 08.05.2010



در این هفته تعدادی زیادی از هموطنان که به صورت توریستی در فرانکفورت بودند از برنامه ما دیدن کردند. عکس العملهای آنها متفاوت بود. عده ای از آنها متعجب از اینکه ما حدود ده ماه است که هر هفته برای حمایت مادران گردهم میاییم و از این خبر بسیار خوشحال میشدند و ما را تشویق به ادامه کارمان میکردند وعده ای که بسیار مایوس از وضع حاکم در ایران بودند میگفتند این کارهای شما بی فایده است خودتان را خسته نکنید چون در ایران همه ساکتند. ولی از آنجایی که ما با آنها هم نظر نیستیم سعی میکردیم که به آنها امیدواری بدهیم و دلیل ایستادگیمان را توضیح میدادیم. البته ناگفته نماند که تعدادی از توریستهای ایرانی هم بودند که با خشم و خصومت به ما و کار ما نگاه میکردند. ولی این باعث دلسردی ما در کارمان نمیشود همانطور که تابحال نشده. ما مادران را تنها نمیگذاریم.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۲, یکشنبه

حضور حامیان مادران در روز جهانی کارگر در فرانکفورت

روز شنبه01.05.2010 برنامه هفتگی خود را به دلیل مصادف شدن با روز جهانی کارگر به صورت دیگری انجام دادیم .در این روز ما با حمل پلاکاردهائی که به روی آن اعلام همبستگی با مادران و عکسهائی از قربانیان بعد از انتخابات و اسانلو ومددی بود در جشن روز کارگر درفرانکفورت شرکت کردیم..
در این مراسم ما در کنار گروههای فعال آلمانی و غیر آلمانی و بخصوص در کنار امنستی اینترنشنال Amnesty International که با جمع آوری امضا برای آزادی اسانلو آنجا شرکت فعال داشت ،حضور داشتیم.
در این روز به دلیل دعوت خانم اوتا تسافت، نماینده پارلمان از حزب سوسیال دمکراتها ،به شهر ُافن باخ رفتیم و ساعاتی هم در مراسم آنجا شرکت کردیم. ما درشهر ُافن باخ هم پلاکاردها و عکسهای قربانیان و مددی و اسانلو را حمل کردیم که توجه بسیاری از مردم این شهر را جلب کرد به خصوص احزاب و گروههای فعال این شهر را. و کار ما مورد تائید و تشویق آنهاقرار گرفت و با صحبتهائی که با افراد مختلف این شهر داشتیم از جمله شهردار آنجا قول حمایت و پشتیبانی را از آنها گرفتیم.

در این روز خانم اوتا تساف از حزب سوسیال دمکراتها اخبار امیدوار کننده ای در مورد پناهجویان ایرانی در ترکیه را به ما دادند و گفتند که اقداماتی در این زمینه در حال انجام است و قول اقدامات بیشتری در این مورد را هم به ما دادند که باعث خوشحالی و دلگرمی ما شد .بعد از برگشت به فرانکفورت در جلسه هفتگیمان برای چگونگی اجرای سالروز جنبش مردمی در خرداد برنامه ریزی کردیم .امسال روز جهانی کارگر برای ما روز پر کار و پر باری بود که باعث شد که ما در راهمان و کارمان محکمتر از پیش بایستیم.

به امید پیروزی مردم ایران در جنبش آزادیخواهانه شان و به امید برقراری عدالت در کشورمان .

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۱, شنبه

احضار حامیان مادران عزادار به دادگاه انقلاب و مورد بازخواست قرار دادن آنها


بنابه گزارشات رسیده به" فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران"،روز گذشته 4 نفر از حامیان مادران عزادار به دادگاه انقلاب فراخوانده شدند و بیش از 5 ساعت در مورد اتهامات واهی ساختگی بازجویان وزارت اطلاعات مورد بازخواست قرار گرفتند.
روز سه شنبه 7 اردیبهشت ماه چهار نفر از حامیان مادران عزدار که در یورشهای وحشیانه، گسترده و شبانه مامورین وزارت اطلاعات در 19 بهمن دستگیر و هفته ها در بند مخوف 209 زندان اوین تحت شکنجه های روحی و جسمی قرار داشتند به شعبه 3 بازپرسی امنیت دادگاه انقلاب فرا خوانده شدند و توسط فردی بنام بیگی رئیس این شعبه بیش از 5 ساعت مورد بازخواست قرار گرفتند.بیگی سعی داشت در طی این مدت اتهامات ساخته شده توسط بازجویان وزارت اطلاعات و همکاران وی را به آنها بقبولاند. ولی همۀ آنها اتهامات ساختگی نسبت داده شده را رد کردند و به او گفتند که ما حامیان مادران عزادار بودیم و در حریم خصوص خانه های خود مورد تهاجم وحشیانه مامورین وزارت اطلاعات قرار گرفتیم و همانگونه که در دوران بازداشت و زیر شکنجه های طاقت قرسا آنها را قاطعانه رد کردیم در اینجا هم آنها را رد می کنیم.
نام حامیان مادارن عزادار که روز گذشته ساعتها مورد بازخواست بیگی قرار گرفتند به قرار زیر می باشند: 1-خانم فاطمه رستگاری 2. خانم ژیلا کرم زاده مکوندی 3.دکتر لیلا سیف الهی 4.خانم الهام احسنی می باشند.
اتهامات واهی نسبت داده شده توسط بازجویان وزارت اطلاعات به حامیان مادران عزادار که بر مبنی ماده 500 و 610 اعلام شده است به قرار زیر می باشد:
1.اقدام علیه امنیت از طریق شرکت در تجمعات غیر قانونی مادران عزادار 2. جمع آوری اطلاعات اغتشاشات 3.توهین به مسئولین نظام 4. اجتماع و تبانی علیه نظام 5.تشویق و ترغیب و سازمان دهی افراد برای شرکت در اغتشاشات و فعالیت تبلغی علیه نظام 6. ارتباط با سرپل منافقین( سازمان مجاهدین خلق)
اتهامات فوق توسط سر بازجوی وزارت اطلاعات علوی که در طی دوران اسارت حامیان مادران عزادار تحت وحشیانه ترین شکنجه های روحی و جسمی و توهینهای اخلاقی و تهدید به قتل خانواده های ساخته و پرداخته شده است.سربازجو علوی که یکی از جنایتکاران علیه بشریت در بند 209 زندان اوین می باشد در طی مدت بازداشت حامیان مادران عزادار از هیچگونه ددمنشی علیه آنها فرو گذار نکرد. توهینهای رکیک اخلاقی،دخالت در حریم خصوص و خانوادگی آنها، بازجوئیهای طولانی و شبانه در سلولی کاملا تاریک و کوچک که امکان تنفس برای آنها سخت بود در زیر زمین بند209 با چشم بند،بازجوئیهای ایستاده برای مدت طولانی،تهدید اعضای خانواده به دستگیری و ترور آنها،تهدید به اینکه هربلائی میتوانم سر شما بیاورم، عربده کشی و زدن ضربات به سر و صورت، تحقیر،تحت فشار و مورد تهدید قرار دادن آنها برای گرفتن اعترافات تلویزیونی، وادار کردن آنها به نوشتن انزجار نامه علیه فعالین حقوق بشری، و با بیشرمی و وقاحت ازآنها خواستن برای همکاری در جاسوسی و لو دادن افراد بی گناه و تحت فشارهای مستمر قرار دان آنها حتی در زمان آزادی با تماسهای تلفنی ، تهدید آنها به اینکه در صورت عدم همکاری دستگیر و اتهاماتی مانند محاربه برای صدور حکم اعدام یا احکام سنگین زندان مواجه خواهند شد، تماس های تلفنی با خانواده های آنها و احضار آنها به محلهای مخفی و یا ستاد پیگیری جهت شکنجه روحی و تکرار درخواستهای بیشرمانه همکاری با آنها. اعمال بازجویان وزارت اطلاعات که از جمله آنها فردی با نام مستعار علوی از جنایتکاران علیه بشریت می باشد که تا به حال در شکنجه ،قتل،تهدید خانواده ها ،یورش و دستگریهای ،پرونده سازی و صدور احکام سنگین نقش داشته است.
بازپرسان امنیتی همانند بیگی از بازجویان سابق وزارت اطلاعات می باشند و خود در بازجویها و شکنجه و پرونده سازی شخصا حضور دارند. اینان در حال حاضر تحت نام مقدس قضاوت مشغول جنایت علیه مردم ایران هستند.
لذا ما تمامی تلاش خود را بکار خواهیم برد که نام این جناتیکاران علیه بشریت همراه با موارد مشخص جنایت آنها را در سازمانهای حقوق بشری و حقوقی ثبت نماییم تا بتوانیم در دادگاه های بین المللی آنها را به خاطر جنایتهای متعدد علیه بشریت به عدالت بسپاریم.
لازم به یادآوری است مادران عزدار و حامیان آنها برای رسیدن به عدالت تلاش می کنند که آمرین و عاملین قتل، شکنجه و دستگیری عزیزانشان شناسائی محاکمه و مجازات شوند. مادران عزادار تا به حال بیش از 80 بازداشتی در این راستا داشته اند ولی برای رسیدن به اهداف خود تلاش مضاعف خود را به شیوه های مختلف پیش می برند. دستگیری ،شکنجه ،پرونده سازی در عزم پر جزم آنها خللی ایجاد نخواهد کرد.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،احضار بیشرمانه حامیان مادران عزادار به بازپرسی و مورد بازخواست قرار دادن آنها را به عنوان شکستن حرمت مادران و یک عمل جنایتکارانه محکوم می کنیم و از کمیسر عالی حقوق بشر،گزارشگر ویژه زنان و سایر مراجع بین المللی خواستار اقدامات عملی برای پایان دادن به اعمال سرکوبگرانه علیه مردم ایران است.
فعالین حقوق بشر ودمکراسی در ایران
8 اردیبهشت 1389 برابر با 28 آپریل 2010

ديدار حاميان مادران عزادار با خانواده اسانلو


وبلاگ رسمی مادران عزادار - جمعي از مادران عزادار به مناسبت نزديكي به روز كارگر و افزايش فشار بر روي منصور اسانلو به ديدار مادرشان رفتند .

مادر آقاي اسانلو با رويي گشاده از مادران استقبال كرد و بعد از تشكر از مادران براي حضورشان گفت : آمدن شما خيلي خوشحالم مي كند چون نشان مي دهد پسرم فراموش نشده و ما به او اطمينان داديم آقاي اسانلو براي تك تك ايرانياني كه دغدغه نان و آزادي دارند عزيز است و ما در مقابل افرادي مانند او وظايف زيادي داريم كه حداقل آن اظهار همدردي و حمايت از آنهاست .

پاي صحبت مادرش مي نشينيم و او از موثر بودن فرزندش در هر شرايطي مي گويد چه در زمان آزادي كه تاب نياوردند و به بندش كشيدند و چه در زندان كه همچنان فعال است و شور زندگي در ميان زندانيان مي آفريند .

مي گويد براي افزايش فشار بر منصور ، اوين را كافي ندانسته و او را به زندان رجايي شهر كرج منتقل كردند كه براي هر بار ملاقات او بايستي 6 ساعت در راه باشند و با مشكل ديسك كمري كه مادرش دارد ، بسيار عذاب آور است .

اسانلو براي استقبال از سال نو در زندان از خانواده تقاضاي چند نوع بذر را ميكند و همراه با زندانيان ديگر آنها را كاشته و باغچه اي ترتيب داد كه براي سال نو كاملا سبز شده بود . او براي چهارشنبه سوري از خانواده مي خواهد برايش پول بفرستند و از فروشگاه زندان آجيل و تنقلات براي تمام هم بنديهايش تدارك مي بيند ، كه اين حركت اصلا به مذاق زندانبان خوش نمي آيد و او را زماني كه با دست پر به سمت هم بنديهايش مي رفت فراخوانده و به بند 5 منتقل مي كنند .

مادر از همبند بودن منصور با قاتلين و معتادان ، از سعيشان براي به قتل رساندن او و اينكه شبها از بيم جان نمي تواند بخوابد مي گويد . اما حتي در اين بند نيز منصور تاثيرش را مي گذارد و انسان سازي مي كند . او در تماس تلفني با مادرش با خوشحالي خبر مي دهد 12 نفر به كمك او ترك كردند و صداي هم بندانش به گوش مي رسد كه مي گويند بگو حتي سيگار هم نمي كشيم . منصور هم اكنون در بند 5 در سلولي دو نفره بسر مي برد .

مادر مي گويد پسرش هم از ناحيه چشم مشكل دارد و هم ناراحتي قلبي دارد و حدود 14 ماه از حبس 5 ساله اش باقيمانده و اميد دارد تا با حكم عدم تحمل كيفر كه از پزشكي قانوني صادر شده ،هرچه زودتر شاهد آزادي فرزندش باشد .

ما كه براي ديدار با مادري دردمند و رنجور رفته بوديم با شيرزني روبرو شديم كه در عين بيماري و نگراني از حال فرزندش بخصوص در چند ماه اخير ، چنان به درستي كار و راه فرزندش ايمان دارد و چنان روحيه اي دارد كه ما كه براي دادن كمي روحيه رفته بوديم با كلي روحيه برگشتيم . مي گويد من مي دانم كه منصور ديگر مال من نيست، او فقط پسر من هست ولي مال كل ايران است و به راستي كه از اين مادر ،آن پسر بايد .

در پايان ديدار يكي از مادران آوازي به افتخار مادر اسانلو خواند و مادر نيز بيت زير را به ياد منصور خواند :

دوست دارم شمع باشم در دل شبها بسوزم روشني بخشم به جمع و خود در آن تنها بسوزم

انتظارش كوتاه - عمرش دراز باد